سعدی (غزلیات)/صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین) از سعدی |
' |
صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین | عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین | |
با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد | کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین | |
گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار | همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین | |
آستین بر دست پوشید از بهار و برگ و شاخ | میوه پنهان کرده از خورشید و مه در آستین | |
باد گلها را پریشان میکند هر صبحدم | زان پریشانی مگر در روی آب افتاده چین | |
نوبهار از غنچه بیرون شد به یک تو پیرهن | بیدمشک انداخت تا دیگر زمستان پوستین | |
این نسیم خاک شیرازست یا مشک ختن | یا نگار من پریشان کرده زلف عنبرین | |
بامدادش بین که چشم از خواب نوشین برکند | گر ندیدی سحر بابل در نگارستان چین | |
گر سرش داری چو سعدی سر بنه مردانه وار | با چنین معشوق نتوان باخت عشق الا چنین |