سعدی (غزلیات)/صاحب نظر نباشد دربند نیک نامی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (صاحب نظر نباشد دربند نیک نامی) از سعدی |
' |
صاحب نظر نباشد دربند نیک نامی | خاصان خبر ندارند از گفت و گوی عامی | |
ای نقطه سیاهی بالای خط سبزش | خوش دانهای ولیکن بس بر کنار دامی | |
حور از بهشت بیرون ناید تو از کجایی | مه بر زمین نباشد تو ماه رخ کدامی | |
دیگر کسش نبیند در بوستان خرامان | گر سرو بوستانت بیند که میخرامی | |
بدر تمام روزی در آفتاب رویت | گر بنگرد بیارد اقرار ناتمامی | |
طوطی شکر شکستن دیگر روا ندارد | گر پستهات ببیند وقتی که در کلامی | |
در حسن بینظیری در لطف بی نهایت | در مهر بی ثباتی در عهد بی دوامی | |
لایقتر از امیری در خدمتت امیری | خوشتر ز پادشاهی در حضرتت غلامی | |
ترک عمل بگفتم ایمن شدم ز عزلت | بی چیز را نباشد اندیشه از حرامی | |
فردا به داغ دوزخ ناپختهای بسوزد | کامروز آتش عشق از وی نبرد خامی | |
هر لحظه سر به جایی بر میکند خیالم | تا خود چه بر من آید زین منقطع لگامی | |
سعدی چو ترک هستی گفتی ز خلق رستی | از سنگ غم نباشد بعد از شکسته جامی |