سعدی (غزلیات)/شکست عهد مودت نگار دلبندم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (شکست عهد مودت نگار دلبندم)
از سعدی
'


شکست عهد مودت نگار دلبندم برید مهر و وفا یار سُست‌پیوندم
به خاک پای عزیزان که از محبت دوست دل از محبت دنیا و آخرت کندم
تطاولی که تو کردی به دوستی با من من آن به دشمن خون‌خوار خویش نپسندم
اگر چه مِهر بریدی و عهد بشکستی هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم
بیار ساقیِ سرمستْ جامِ بادهٔ عشق بده به رغم مُناصح که می‌دهد پندم
من آن نِیَم که پذیرم نصیحت عقلا پدر بگوی که من بی‌حساب فرزندم
به خاک پای تو سوگند و جان زنده‌دلان که من، به پای تو در مردن آرزومندم
بیا بیا صنما کز سر پریشانی نماند جز سر زلف تو هیچ پابندم
به خنده گفت که سعدی از این سخن بُگریز کجا روم که به زندان عشق دربندم