سعدی (غزلیات)/شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند) از سعدی |
' |
شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند | بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند | |
کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد | من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند | |
اهل نظرانند که چشمی به ارادت | با روی تو دارند و دگر بی بصرانند | |
هر کس غم دین دارد و هر کس غم دنیا | بعد از غم رویت غم بیهوده خورانند | |
ساقی بده آن کوزه خمخانه به درویش | کانها که بمردند گل کوزه گرانند | |
چشمی که جمال تو ندیدست چه دیدست | افسوس بر اینان که به غفلت گذرانند | |
تا رای کجا داری و پروای که داری | کز هر طرفت طایفهای منتظرانند | |
اینان که به دیدار تو در رقص میآیند | چون میروی اندر طلبت جامه درانند | |
سعدی به جفا ترک محبت نتوان گفت | بر در بنشینم اگر از خانه برانند |