سعدی (غزلیات)/برآمد باد صبح و بوی نوروز

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (برآمد باد صبح و بوی نوروز)
از سعدی
'


برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گُلنار دگر منقل مَنِه آتش میفروز
چو نرگس چشمِ بخت از خواب برخاست حسدگو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خُرمست ای گل کجایی که بینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودست و باشد برادر جز نکونامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت مَبَر فرمان بدگوی بدآموز
منه دل بر سرایِ عمر سعدی که بر گنبد نخواهد ماند این گوز
دریغا عیش اگر مرگش نبودی دریغ آهو اگر بُگذاشتی یوز