سعدی (غزلیات)/بتا هلاک شود دوست در محبت دوست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (بتا هلاک شود دوست در محبت دوست) از سعدی |
' |
بتا هلاک شود دوست در محبت دوست | که زندگانی او در هلاک بودن اوست | |
مرا جفا و وفای تو پیش یک سانست | که هر چه دوست پسندد به جای دوست نکوست | |
مرا و عشق تو گیتی به یک شکم زادست | دو روح در بدنی چون دو مغز در یک پوست | |
هر آن چه بر سر آزادگان رود زیباست | علی الخصوص که از دست یار زیبا خوست | |
دلم ز دست به دربرد سروبالایی | خلاف عادت آن سروها که بر لب جوست | |
به خواب دوش چنان دیدمی که زلفینش | گرفته بودم و دستم هنوز غالیه بوست | |
چو گوی در همه عالم به جان بگردیدم | ز دست عشقش و چوگان هنوز در پی گوست | |
جماعتی به همین آب چشم بیرونی | نظر کنند و ندانند کتشم در توست | |
ز دوست هر که تو بینی مراد خود خواهد | مراد خاطر سعدی مراد خاطر اوست |