سعدی (غزلیات)/ای یار جفاکرده پیوندبریده

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (ای یار جفاکرده پیوندبریده)
از سعدی
'


ای یار جفاکردهٔ پیوندبریده این بود وفاداری و عهد تو ندیده
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم گرگ دهن آلودهٔ یوسف ندریده
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند افسانهٔ مجنون به لیلی نرسیده
در خواب گزیده لب شیرین گل‌اندام از خواب نباشد مگر انگشت گزیده
بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
مرغ دل صاحب نظران صید نکردی الّا به کمان مهره ابروی خمیده
میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس غمزت به نگه کردن آهوی رمیده
گر پای به در می‌نهم از نقطهٔ شیراز ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده
با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد رفتیم دعاگفته و دشنام شنیده
روی تو مبیناد دگر دیدهٔ سعدی گر دیده به کس بازکند روی تو دیده