سعدی (غزلیات)/ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته‌ای

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته‌ای)
از سعدی
'


ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته‌ای حسن تو جلوه می‌کند وین همه پرده بسته‌ای
خاطر عام برده‌ای خون خواص خورده‌ای ما همه صید کرده‌ای خود ز کمند جسته‌ای
از دگری چه حاصلم تا ز تو مهر بگسلم هم تو که خسته‌ای دلم مرهم ریش خسته‌ای
گر به جراحت و الم دل بشکستیم چه غم می‌شنوم که دم به دم پیش دل شکسته‌ای