سعدی (غزلیات)/ای طراوت برده از فردوس اعلا روی تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (ای طراوت برده از فردوس اعلا روی تو) از سعدی |
' |
ای طراوت برده از فردوس اعلا روی تو | نادرست اندر نگارستان دنیی روی تو | |
دختران مصر را کاسد شود بازار حسن | گر چو یوسف پرده بردارد به دعوی روی تو | |
گر چه از انگشت مانی برنیاید چون تو نقش | هر دم انگشتی نهد بر نقش مانی روی تو | |
از گل و ماه و پری در چشم من زیباتری | گل ز من دل برد یا مه یا پری نی روی تو | |
ماه و پروین از خجالت رخ فروپوشد اگر | آفتاب آسا کند در شب تجلی روی تو | |
مردم چشمش بدرد پرده اعمی ز شوق | گر درآید در خیال چشم اعمی روی تو | |
روی هر صاحب جمالی را به مه خواندن خطاست | گر رخی را ماه باید خواند باری روی تو | |
رسم تقوا مینهد در عشقبازی رای من | کوس غارت میزند در ملک تقوا روی تو | |
چون به هر وجهی بخواهد رفت جان از دست ما | خوبتر وجهی بباید جستن اولی روی تو | |
چشمم از زاری چو فرهادست و شیرین لعل تو | عقلم از شورش چو مجنونست و لیلی روی تو | |
ملک زیبایی مسلم گشت فرمان تو را | تا چنین خطی مزور کرد انشی روی تو | |
داشتند اصحاب خلوت حرفها بر من ز بد | تا تجلی کرد در بازار تقوا روی تو | |
خرده بر سعدی مگیر ای جان که کاری خرد نیست | سوختن در عشق وان گه ساختن بی روی تو |