سعدی (غزلیات)/ای سروبالای سهی کز صورت حال آگهی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (ای سروبالای سهی کز صورت حال آگهی) از سعدی |
' |
ای سروبالای سهی کز صورت حال آگهی | وز هر که در عالم بهی ما نیز هم بد نیستیم | |
گفتی به رنگ من گلی هرگز نبیند بلبلی | آری نکو گفتی ولی ما نیز هم بد نیستیم | |
تا چند گویی ما و بس کوته کن ای رعنا و بس | نه خود تویی زیبا و بس ما نیز هم بد نیستیم | |
ای شاهد هر مجلسی و آرام جان هر کسی | گر دوستان داری بسی ما نیز هم بد نیستیم | |
گفتی که چون من در زمی دیگر نباشد آدمی | ای جان لطف و مردمی ما نیز هم بد نیستیم | |
گر گلشن خوش بو تویی ور بلبل خوشگو تویی | ور در جهان نیکو تویی ما نیز هم بد نیستیم | |
گویی چه شد کان سروبن با ما نمیگوید سخن | گو بیوفایی پر مکن ما نیز هم بد نیستیم | |
گر تو به حسن افسانهای یا گوهر یک دانهای | از ما چرا بیگانهای ما نیز هم بد نیستیم | |
ای در دل ما داغ تو تا کی فریب و لاغ تو | گر به بود در باغ تو ما نیز هم بد نیستیم | |
باری غرور از سر بنه و انصاف درد من بده | ای باغ شفتالو و به ما نیز هم بد نیستیم | |
گفتم تو ما را دیدهای وز حال ما پرسیدهای | پس چون ز ما رنجیدهای ما نیز هم بد نیستیم | |
گفتی به از من در چگل صورت نبندد آب و گل | ای سست مهر سخت دل ما نیز هم بد نیستیم | |
سعدی گر آن زیباقرین بگزید بر ما همنشین | گو هر که خواهی برگزین ما نیز هم بد نیستیم |