سعدی (غزلیات)/ای رخ چون آینه افروخته
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (ای رخ چون آینه افروخته) از سعدی |
' |
ای رخ چون آینه افروخته | الحذر از آه من سوخته | |
غیرت سلطان جمالت چو باز | چشم من از هر که جهان دوخته | |
عقل کهن بار جفا میکشد | دم به دم از عشق نوآموخته | |
وه که به یک بار پراکنده شد | آن چه به عمری بشد اندوخته | |
غم به تولای تو بخریدهام | جان به تمنای تو بفروخته | |
در دل سعدیست چراغ غمت | مشعلهای تا ابد افروخته |