سعدی (غزلیات)/ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من) از سعدی |
' |
ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من | آخرت رحمی نیاید بر دل مسکین من | |
سوزناک افتاده چون پروانهام در پای تو | خود نمیسوزد دلت چون شمع بر بالین من | |
تا تو را دیدم که داری سنبله بر آفتاب | آسمان حیران بماند از اشک چون پروین من | |
گر بهار و لاله و نسرین نروید گو مروی | پرده بردار ای بهار و لاله و نسرین من | |
گر به رعنایی برون آیی دریغا صبر و هوش | ور به شوخی درخرامی وای عقل و دین من | |
خار تا کی لالهای در باغ امیدم نشان | زخم تا کی مرهمی بر جان دردآگین من | |
نه امید از دوستان دارم نه بیم از دشمنان | تا قلندروار شد در کوی عشق آیین من | |
از ترش رویی دشمن وز جواب تلخ دوست | کم نگردد شورش طبع سخن شیرین من | |
خلق را بر ناله من رحمت آمد چند بار | خود نگویی چند نالد سعدی مسکین من |