سعدی (غزلیات)/ای باد بامدادی خوش میروی به شادی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (ای باد بامدادی خوش میروی به شادی) از سعدی |
' |
ای باد بامدادی خوش میروی به شادی | پیوند روح کردی پیغام دوست دادی | |
بر بوستان گذشتی یا در بهشت بودی | شاد آمدی و خرم فرخنده بخت بادی | |
تا من در این سرایم این در ندیده بودم | کامروز پیش چشمم در بوستان گشادی | |
چون گل روند و آیند این دلبران و خوبان | تو در برابر من چون سرو بایستادی | |
ایدون که مینماید در روزگار حسنت | بس فتنهها بزاید تو فتنه از که زادی | |
اول چراغ بودی آهسته شمع گشتی | آسان فراگرفتم در خرمن اوفتادی | |
خواهم که بامدادی بیرون روی به صحرا | تا بوستان بریزد گلهای بامدادی | |
یاری که با قرینی الفت گرفته باشد | هر وقت یادش آید تو دم به دم به یادی | |
گر در غمت بمیرم شادی به روزگارت | پیوسته نیکوان را غم خوردهاند و شادی | |
جایی که داغ گیرد دردش دوا پذیرد | آنست داغ سعدی کاول نظر نهادی |