سعدی (غزلیات)/اگر سروی به بالای تو باشد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (اگر سروی به بالای تو باشد) از سعدی |
' |
اگر سروی به بالای تو باشد | نه چون بشن دلارای تو باشد | |
و گر خورشید در مجلس نشیند | نپندارم که همتای تو باشد | |
و گر دوران ز سر گیرند هیهات | که مولودی به سیمای تو باشد | |
که دارد در همه لشکر کمانی | که چون ابروی زیبای تو باشد | |
مبادا ور بود غارت در اسلام | همه شیراز یغمای تو باشد | |
برای خود نشاید در تو پیوست | همیسازیم تا رای تو باشد | |
دو عالم را به یک بار از دل تنگ | برون کردیم تا جای تو باشد | |
یک امروزست ما را نقد ایام | مرا کی صبر فردای تو باشد | |
خوشست اندر سر دیوانه سودا | به شرط آن که سودای تو باشد | |
سر سعدی چو خواهد رفتن از دست | همان بهتر که در پای تو باشد |