سعدی (غزلیات)/امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم) از سعدی |
' |
امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم | خواب در روضه رضوان نکند اهل نعیم | |
خاک را زنده کند تربیت باد بهار | سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم | |
بوی پیراهن گم کرده خود میشنوم | گر بگویم همه گویند ضلالیست قدیم | |
عاشق آن گوش ندارد که نصیحت شنود | درد ما نیک نباشد به مداوای حکیم | |
توبه گویندم از اندیشه معشوق بکن | هرگز این توبه نباشد که گناهیست عظیم | |
ای رفیقان سفر دست بدارید از ما | که بخواهیم نشستن به در دوست مقیم | |
ای برادر غم عشق آتش نمرود انگار | بر من این شعله چنانست که بر ابراهیم | |
مرده از خاک لحد رقص کنان برخیزد | گر تو بالای عظامش گذری وهی رمیم | |
طمع وصل تو میدارم و اندیشه هجر | دیگر از هر چه جهانم نه امیدست و نه بیم | |
عجب از کشته نباشد به در خیمه دوست | عجب از زنده که چون جان به درآورد سلیم | |
سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم | پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم |