سعدی (غزلیات)/امروز در فراق تو دیگر به شام شد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (امروز در فراق تو دیگر به شام شد) از سعدی |
' |
امروز در فراق تو دیگر به شام شد | ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد | |
بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند | کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد | |
افسوس خلق میشنوم در قفای خویش | کاین پخته بین که در سر سودای خام شد | |
تنها نه من به دانه خالت مقیدم | این دانه هر که دید گرفتار دام شد | |
گفتم یکی به گوشه چشمت نظر کنم | چشمم دور بماند و زیادت مقام شد | |
ای دل نگفتمت که عنان نظر بتاب | اکنونت افکند که ز دستت لگام شد | |
نامم به عاشقی شد و گویند توبه کن | توبت کنون چه فایده دارد که نام شد | |
از من به عشق روی تو میزاید این سخن | طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد | |
ابنای روزگار غلامان به زر خرند | سعدی تو را به طوع و ارادت غلام شد | |
آن مدعی که دست ندادی ببند کس | این بار در کمند تو افتاد و رام شد | |
شرح غمت به وصف نخواهد شدن تمام | جهدم به آخر آمد و دفتر تمام شد |