سعدی (باب هفتم در عالم تربیت)/به طفلی درم رغبت روزه خاست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب هفتم در عالم تربیت) (به طفلی درم رغبت روزه خاست) از سعدی |
' |
به طفلی درم رغبت روزه خاست | ندانستمی چپ کدام است و راست | |
یکی عابد از پارسایان کوی | همی شستن آموختم دست و روی | |
که بسم الله اول به سنت بگوی | دوم نیت آور، سوم کف بشوی | |
پس آنگه دهن شوی و بینی سه بار | مناخر به انگشت کوچک بخار | |
به سبابه دندان پیشین بمال | که نهی است در روزه بعد از زوال | |
وز آن پس سه مشت آب بر روی زن | ز رستنگه موی سر تا ذقن | |
دگر دستها تا به مرفق بشوی | ز تسبیح و ذکر آنچه دانی بگوی | |
دگر مسح سر، بعد از آن غسل پای | همین است و ختمش به نام خدای | |
کس از من نداند در این شیوه به | نبینی که فرتوت شد پیر ده؟ | |
بگفتند با دهخدای آنچه گفت | فرستاد پیغامش اندر نهفت | |
که ای زشت کردار زیبا سخن | نخست آنچه گویی به مردم بکن | |
نه مسواک در روزه گفتی خطاست | بنی آدم مرده خوردن رواست؟ | |
دهن گو ز ناگفتنیها نخست | بشوی ای که از خوردنیها بشست | |
کسی را که نام آمد اندر میان | به نیکوترین نام و نعتش بخوان | |
چو همواره گویی که مردم خرند | مبر ظن که نامت چو مردم برند | |
چنان گوی سیرت به کوی اندرم | که گفتن توانی به روی اندرم | |
وگر شرمت از دیدهی ناظرست | نه ای بیبصر، غیب دان حاضرست؟ | |
نیاید همی شرمت از خویشتن | کز او فارغ و شرم داری ز من؟ | |
سه کس را شنیدم که غیبت رواست | وز این درگذشتی چهارم خطاست | |
یکی پادشاهی ملامت پسند | کز او بر دل خلق بینی گزند | |
حلال است از او نقل کردن خبر | مگر خلق باشند از او بر حذر | |
دوم پرده بر بی حیای متن | که خود می درد پرده ی خویشتن | |
ز حوضش مدارا ای برادر نگاه | که او می درافتد به گردن به چاه | |
سوم کژترازوی ناراست خوی | ز فعل بدش هر چه دانی بگوی |