سعدی (باب هشتم در شکر بر عافیت)/نداند کسی قدر روز خوشی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۵۹ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (باب هشتم در شکر بر عافیت) (نداند کسی قدر روز خوشی)
از سعدی
'


نداند کسی قدر روز خوشی مگر روزی افتد به سختی کشی زمستان درویش در تنگ سال چه سهل است پیش خداوند مال سلیمی که یک چند نالان نخفت خداوند را شکر صحت نگفت چو مردانه‌رو باشی و تیز پای به شکرانه باکند پایان بپای به پیر کهن بر ببخشد جوان توانا کند رحم بر ناتوان چه دانند جیحونیان قدر آب ز واماندگان پرس در آفتاب عرب را که در دجله باشد قعود چه غم دارد از تشنگان زرود کسی قیمت تندرستی شناخت که یک چند بیچاره در تب گداخت تو را تیره شب کی نماید دراز که غلطی ز پهلو به پهلوی ناز؟ براندیش از افتان و خیزان تب که رنجور داند درازای شب به بانگ دهل خواجه بیدار گشت چه داند شب پاسبان چون گذشت؟