تفاوت میان نسخههای «سعدی (باب اول در عدل و تدبیر و رای)/یکی مشت زن بخت روزی نداشت»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|یکی مشت زن بخت روزی نداشت|نه اسباب شامش مهیا نه چاشت}} | {{ب|یکی مشت زن بخت روزی نداشت|نه اسباب شامش مهیا نه چاشت}} | ||
{{ب|ز جور شکم گل کشیدی به پشت|که روزی محال است خوردن به مشت}} | {{ب|ز جور شکم گل کشیدی به پشت|که روزی محال است خوردن به مشت}} |
نسخهٔ کنونی تا ۷ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۳۹
' | سعدی (باب اول در عدل و تدبیر و رای) (یکی مشت زن بخت روزی نداشت) از سعدی |
' |
یکی مشت زن بخت روزی نداشت | نه اسباب شامش مهیا نه چاشت | |
ز جور شکم گل کشیدی به پشت | که روزی محال است خوردن به مشت | |
مدام از پریشانی روزگار | دلش پر ز حسرت، تنش سوکوار | |
گهش جنگ با عالم خیرهکش | گه از بخت شوریده رویش ترش | |
گه از دیدن عیش شیرین خلق | فرو میشدی آب تلخش به حلق | |
گه از کار آشفته بگریستی | که کس دید از این تلختر زیستی | |
کسان شهد نوشند و مرغ و بره | مرا روی نان مینبیند تره | |
گر انصاف پرسی نه نیکوست این | برهنه من و گربه را پوستین | |
چه بودی که پایم در این کار گل | به گنجی فرو رفتی از کام دل! | |
مگر روزگاری هوس راندمی | ز خود گرد محنت بیفشاندمی | |
شنیدم که روزی زمین میشکافت | عظام زنخدان پوسیده یافت | |
به خاک اندرش عقد بگسیخته | گهرهای دندان فرو ریخته | |
دهان بی زبان پند میگفت و راز | که ای خواجه با بینوایی بساز | |
نه این است حال دهن زیر گل! | شکر خورده انگار یا خون دل | |
غم از گردش روزگاران مدار | که بی ما بگردد بسی روزگار | |
همان لحظه کاین خاطرش روی داد | غم از خاطرش رخت یک سو نهاد | |
که ای نفس بی رای و تدبیر و هش | بکش بار تیمار و خود را مکش | |
اگر بندهای بار بر سر برد | وگر سر به اوج فلک بر برد | |
در آن دم که حالش دگرگون شود | به مرگ از سرش هر دو بیرون شود | |
غم و شادمانی نماند ولیک | جزای عمل ماند و نام نیک | |
کرم پای دارد نه دیهیم و تخت | بده کز تو این ماند ای نیکبخت | |
مکن تکیه بر ملک و جاه و حشم | که پیش از تو بودهست و بعد از تو هم | |
خداوند دولت غم دین خورد | که دنیا به هر حال میبگذرد | |
نخواهی که ملکت برآید بهم | غم ملک و دین خورد باید بهم | |
زرافشان چو دنیا بخواهی گذاشت | که سعدی درافشاند اگر زر نداشت |