سعدی (باب اول در عدل و تدبیر و رای)
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب اول در عدل و تدبیر و رای) از سعدی |
' |
- شنیدم که در وقت نزع روان
- ز دریای عمان برآمد کسی
- نه بر حکم شرع آب خوردن خطاست
- شنیدم که فرماندهی دادگر
- شنیدم که دارای فرخ تبار
- تو کی بشنوی نالهی دادخواه
- خبر یافت گردنکشی در عراق
- یکی از بزرگان اهل تمیز
- در اخبار شاهان پیشینه هست
- شنیدم که بگریست سلطان روم
- خردمند مردی در اقصای شام
- مها زورمندی مکن با کهان
- چنان قحط شد سالی اندر دمشق
- شبی دود خلق آتشی برفروخت
- خبرداری از خسروان عجم
- شنیدم که در مرزی از باختر
- مگو جاهی از سلطنت بیش نیست
- شنیدم که یک بار در حلهای
- نکوکار مردم نباشد بدش
- گزیری به چاهی در افتاده بود
- حکایت کنند از یکی نیکمرد
- الا تا بغفلت نخفتی که نوم
- یکی را حکایت کنند از ملوک
- جهان ای پسر ملک جاوید نیست
- شنیدم که در مصر میری اجل
- قزل ارسلان قلعهای سخت داشت
- چو الپ ارسلان جان به جانبخش داد
- شنیدم که از پادشاهان غور
- چو دور خلافت به مأمون رسید
- شنیدم که از نیکمردی فقیر
- یکی مشت زن بخت روزی نداشت
- حکایت کنند از جفا گستری
- همی تا برآید به تدبیر کار
- دلاور که باری تهور نمود
- به پیکار دشمن دلیران فرست
- دو تن، پرور ای شاه کشور گشای
- نگویم ز جنگ بد اندیش ترس
- میان دو بد خواه کوتاه دست
- چو شمشیر پیکار برداشتی
- گرت خویش دشمن شود دوستدار
- به تدبیر جنگ بد اندیش کوش