تفاوت میان نسخههای «سعدی (باب اول در عدل و تدبیر و رای)/چنان قحط شد سالی اندر دمشق»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|چنان قحط شد سالی اندر دمشق|که یاران فراموش کردند عشق}} | {{ب|چنان قحط شد سالی اندر دمشق|که یاران فراموش کردند عشق}} | ||
{{ب|چنان آسمان بر زمین شد بخیل|که لب تر نکردند زرع و نخیل}} | {{ب|چنان آسمان بر زمین شد بخیل|که لب تر نکردند زرع و نخیل}} |
نسخهٔ کنونی تا ۷ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۳۰
' | سعدی (باب اول در عدل و تدبیر و رای) (چنان قحط شد سالی اندر دمشق) از سعدی |
' |
چنان قحط شد سالی اندر دمشق | که یاران فراموش کردند عشق | |
چنان آسمان بر زمین شد بخیل | که لب تر نکردند زرع و نخیل | |
بخوشید سرچشمههای قدیم | نماند آب، جز آب چشم یتیم | |
نبودی بجز آه بیوه زنی | اگر برشدی دودی از روزنی | |
چو درویش بی برگ دیدم درخت | قوی بازوان سست و درمانده سخت | |
نه در کوه سبزی نه در باغ شخ | ملخ بوستان خورده مردم ملخ | |
در آن حال پیش آمدم دوستی | از او مانده بر استخوان پوستی | |
وگرچه به مکنت قوی حال بود | خداوند جاه و زر و مال بود | |
بدو گفتم: ای یار پاکیزه خوی | چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی | |
بغرید بر من که عقلت کجاست؟ | چو دانی و پرسی سوالت خطاست | |
نبینی که سختی به غایت رسید | مشقت به حد نهایت رسید؟ | |
نه باران همی آید از آسمان | نه بر میرود دود فریاد خوان | |
بدو گفتم: آخر تو را باک نیست | کشد زهر جایی که تریاک نیست | |
گر از نیستی دیگری شد هلاک | تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟ | |
نگه کرد رنجیده در من فقیه | نگه کردن عالم اندر سفیه | |
که مرد ارچه بر ساحل است، ای رفیق | نیاساید و دوستانش غریق | |
من از بی مرادی نیم روی زرد | غم بی مرادان دلم خسته کرد | |
نخواهد که بیند خردمند، ریش | نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش | |
یکی اول از تندرستان منم | که ریشی ببینم بلرزد تنم | |
منغص بود عیش آن تندرست | که باشد به پهلوی رنجور سست | |
چو بینم که درویش مسکین نخورد | به کام اندرم لقمه زهرست و درد | |
یکی را به زندان بری دوستان | کجا ماندش عیش در بوستان؟ |