تفاوت میان نسخههای «سعدی (باب اول در عدل و تدبیر و رای)/شنیدم که از نیکمردی فقیر»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|شنیدم که از نیکمردی فقیر|دل آزرده شد پادشاهی کبیر}} | {{ب|شنیدم که از نیکمردی فقیر|دل آزرده شد پادشاهی کبیر}} | ||
{{ب|مگر بر زبانش حقی رفته بود|ز گردنکشی بر وی آشفته بود}} | {{ب|مگر بر زبانش حقی رفته بود|ز گردنکشی بر وی آشفته بود}} |
نسخهٔ کنونی تا ۷ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۳۹
' | سعدی (باب اول در عدل و تدبیر و رای) (شنیدم که از نیکمردی فقیر) از سعدی |
' |
شنیدم که از نیکمردی فقیر | دل آزرده شد پادشاهی کبیر | |
مگر بر زبانش حقی رفته بود | ز گردنکشی بر وی آشفته بود | |
به زندان فرستادش از بارگاه | که زورآزمای است بازوی جاه | |
ز یاران یکی گفتش اندر نهفت | مصالح نبود این سخن گفت، گفت | |
رسانیدن امر حق طاعت است | ز زندان نترسم که یک ساعت است | |
همان دم که در خفیه این راز رفت | حکایت به گوش ملک باز رفت | |
بخندید کو ظن بیهوده برد | نداند که خواهد در این حبس مرد | |
غلامی به درویش برد این پیام | بگفتا به خسرو بگو ای غلام | |
مرا بار غم بر دل ریش نیست | که دنیا همین ساعتی بیش نیست | |
نه گر دستگیری کنی خرمم | نه گر سر بری در دل آید غمم | |
تو گر کامرانی به فرمان و گنج | دگر کس فرومانده در ضعف و رنج | |
به دروازهی مرگ چون در شویم | به یک هفته با هم برابر شویم | |
منه دل بدین دولت پنج روز | به دود دل خلق، خود را مسوز | |
نه پیش از تو بیش از تو اندوختند | به بیداد کردن جهان سوختند؟ | |
چنان زی که ذکرت به تحسین کنند | چو مردی، نه بر گور نفرین کنند | |
نباید به رسم بد آیین نهاد | که گویند لعنت بر آن، کاین نهاد | |
وگر بر سرآید خداوند زور | نه زیرش کند عاقبت خاک گور؟ | |
بفرمود دلتنگ روی از جفا | که بیرون کنندش زبان از قفا | |
چنین گفت مرد حقایق شناس | کز این هم که گفتی ندارم هراس | |
من از بی زبانی ندارم غمی | که دانم که ناگفته داند همی | |
اگر بینوایی برم ور ستم | گرم عاقبت خیر باشد چه غم؟ | |
عروسی بود نوبت ماتمت | گرت نیکروزی بود خاتمت |