دیوان بیدل شیرازی/گدایی در می فروشان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
کشّاف اسرار | گدای در می فروشان از بیدل شیرازی |
دل کم از قطره |
دیوان بیدل شیرازی |
دلم با تو میل گلستان ندارد | گه گل با رخت حسن چندان ندارد | |
اگر سرو بستان بخوانم قدت را | به این راستی سرو بستان ندارد | |
وگر خوانم آن روی خورشید تابان | فروغ رخت مهر تابان ندارد | |
پری یا ملك یا كه حور بهشتی | كه این لطف كاندر تو انسان ندارد | |
جوان كرد عشقم دوباره كه گوید | جوانی پس از پیری امكان ندارد | |
به بازی دل از دست من برد طفلی | كه مانند او پیر كنعان ندارد | |
شدم تا گدای در می فروشان | مرا هست عیشی كه سلطان ندارد | |
ز عشق بتان میكند منع ما را | مگر شیخ این شهر ایمان ندارد | |
بگو تا طبیبم بیاید به بالین | كه دردی كه ما راست درمان ندارد | |
غمم نیست كز مال و جاهم نباشد | به هر سو كه شوریست سامان ندارد | |
اگر نظم خواهی ز بیدل به زلفت | بگو تا دلم را پریشان ندارد |
***