دیوان بیدل شیرازی/مسین قلب
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
هجر | مسین قلب از بیدل شیرازی |
تنگ شکر |
دیوان بیدل شیرازی |
گفتم از دور زمان گفت به تقدیر منست | گفتم از نظم جهان گفت ز تدبیر منست | |
گفتمش بر همه خلقی تو مگر بار خدایی | گفت نی لیک همهٔ خلق به تسخیر منست | |
گفتمش کیستی ای آنکه فزون از همه ای | گفت عشقم من و این جمله ز تاثیر منست | |
گفتم از حضرت تو هست سئوالی چندم | حل هر مسئله گفتا که به تقریر منست | |
گفتمش صورت خوبان که کشیده است چنین | گفت نقشی است که از خامهٔ تصویر منست | |
گفتم آن آب کدامست که خورد از وی خضر | گفت آبیست که اندر دم شمشیر منست | |
گفتم آن چیست که بگشاید ازو عقدهٔ دل | گفت آن غنچهٔ پیکان سر تیر منست | |
گفتم آن کیست که آزاد دو عالم باشد | گفت آن صید که در حلقهٔ زنجیر منست | |
گفتم آن چیست که آهن شود از وی چو موم | گفت آه سحر و نالهٔ شبگیر منست | |
گفتمش در دل بیدل اثری داری ؟ گفت | هر مسین قلب نه اندر خور اکسیر منست |
***