دیوان بیدل شیرازی/غم دوست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
دل سوزان | غم دوست از بیدل شیرازی |
دولت قارون |
دیوان بیدل شیرازی |
هر دلی را که غم دوست بود غم نبود | پای بست غم او را سر عالم نبود | |
آن که رخسار ترا دید و سر از پای شناخت | دارد او دعوی عشق تو مسلم نبود | |
خاک را جان دهی ار پا بنهی بر خاکم | قدمت کم ز دم عیسی مریم نبود | |
بر لب آمد ز غمت جان و نگفتم با کس | سر دل با که توان گفت که محرم نبود | |
با سر زلف تو دل عهد چو محکم دارد | چه غم ار رشتهٔ پیمان تو محکم نبود | |
گر چه خارند گدایان در میکده را | عزتی هست که در سلطنت جم نبود | |
موسی ار زان که به مقصود رسید از قبسی | شعلهٔ حسن بتان از قبسی کم نبود | |
هر که دل بست به رویی ز سر جان بگذشت | سر این نکته به عشاق تو مبهم نبود | |
لشکر غم به دل هر که شبیخون آورد | چارهٔ درد به جز جام دمادم نبود | |
دیده ام دلبران در همه آفاق ولی | دلبری چون تواش اندر همه عالم نبود | |
هر که را سینه ز پیکان تو مجروح آمد | به جز از ناوک مژگان تو مرهم نبود | |
ماتم آن است که دور از تو بماند بیدل | ور نه جان دادن در پای تو ماتم نبود |
***