دیوان بیدل شیرازی/روی نکو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
غرامت | روی نکو از بیدل شیرازی |
شاه نجف |
دیوان بیدل شیرازی |
گر ترا تیغ جفا سینۀ افکاری هست | ور ترا تیر ستم آه شررباری هست | |
مژه گر خنجر خون ریز تراست غره مشو | که مرا هم ز غمت دیدۀ خونباری هست | |
گفته بودی به توام هیچ سر و کاری نیست | کاری ار نیست ترا با تو مرا کاری هست | |
هر کجا محتشمی بر در او درویشی | هر کجا شاخ گلی در بر او خاری هست | |
هر کجا روی نکو چشم جهانی بر وی | هر کجا دام سر زلف گرفتاری هست | |
مگسانند در آن خانه که باشد شهدی | بلبلانند در آن شهر که گلزاری هست | |
جز وفایم نبود هیچ و چنان دانستم | که در این شهر چو من یار وفاداری هست | |
هر که بی عیب متاعش چه غمش گر نخرند | که به هر جا فکند بار خریداری هست | |
گر در این شهر کساد است محبت بیدل | شهر دیگر بود و کوچه و بازاری هست |
***