دفتر شعر تشنه طوفان/زندگی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
خنده خورشید | زندگی از فریدون مشیری |
برگ های سپید دفتر من |
تشنه طوفان |
چه ميجويم در اين تاريكي ژرف؟
چه ميگويم ميان زاري و آه
چه مينالم، نه درمان دارد اين درد
چه ميپويم، نه پايان دارد اين راه
در اين صحراي هولانگيز و تاريك
به دنبال چه ميگردم شب و روز؟
چه ميخواهم در اين درياي ظلمت
از اين امواج سرد عافيتسوز؟
به دستم: شمع خاموش جواني
به پايم: داغهاي ناتواني
به جانم: آتش بيهمزباني
به دوشم: بار رنج زندگاني
نه از كوي محبت رد پايي
نه از شهر وفا نور صفايي!
نه راه دوستي را رهنمايي
نه آهنگ صداي آشنايي
چه ميپويم؟ - ره بي انتهايي
چه ميجويم؟! - بهشت آرزو را
چه مينالم؟! - ز درد بي دوايي
چه ميگويم؟! - حديث عشق او را