خاقانی (غزلیات)/دل ز گیتی وفاجویی ندارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (دل ز گیتی وفاجویی ندارد) از خاقانی |
' |
دل ز گیتی وفاجویی ندارد | که گیتی از وفا بویی ندارد | |
به دلجویان ندارد طالع ایام | چه دارد پس که دلجویی ندارد | |
وفا از شهربند عهد رسته است | که اینجا خانه در کویی ندارد | |
سلامت نزد ما دور از شما مرد | دریغا مرثیت گویی ندارد | |
جهان را معنی آدم به جای است | چه حاصل آدمی خویی ندارد | |
اگر صد گنج زر دارد چه حاصل | که سختن را ترازویی ندارد | |
مکش چندین کمان بر صید گیتی | که چندان چرب پهلویی ندارد | |
نشاید شاهدی را کرم پیله | که بیش از چشم و ابرویی ندارد | |
چه بینی از عروسان بربری ناز | که الا فرق و گیسویی ندارد | |
بنازد بر جهان خاقانی ایراک | جهان امروز چون اویی ندارد | |
از آن در عدهی عزلت نشسته است | که از زن سیرتان شویی ندارد | |
که از سنجاب شب تا قاقم روز | دواج همتش مویی ندارد | |
دل خاقانی این زخم فلک راست | که آن چوگان جز این گویی ندارد |