خاقانی (غزلیات)/دل دادم و کار برنیامد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (دل دادم و کار برنیامد) از خاقانی |
' |
دل دادم و کار برنیامد | کام از لب یار برنیامد | |
با او سخن از کنار گفتم | در خط شد و کار برنیامد | |
دل گفت حدیث بوسه میکن | اکنون که کنار برنیامد | |
در معنی بوسهی تهی هم | گفتم دو سه بار برنیامد | |
بس کردم ازین سخن که چندان | نقدی به عیار برنیامد | |
از هرکه به کوی او فروشد | جز من به شمار برنیامد | |
در راه غمش دواسبه راندم | یک ذره غبار برنیامد | |
مقصود نیافت هر که در عشق | خاقانی وار بر نیامد |