خاقانی (غزلیات)/دست از دو جهان کشیده خواهم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (دست از دو جهان کشیده خواهم) از خاقانی |
' |
دست از دو جهان کشیده خواهم | یک اهل به جان خریده خواهم | |
گوئی که رسم به اهل رنگی | از طالع بررسیده خواهم | |
جستم دل آشنا و تا حشر | گر جویم هم ندیده خواهم | |
نوشی به یقین نماند لیکن | زهری به گمان چشیده خواهم | |
تا خوشی نفسی به دست نارم | بیپای به سر دویده خواهم | |
از ناوک صبح بهر روزی | صد جوشن شب دریده خواهم | |
تا گوهری در کنار ناید | چون بحر نیارمیده خواهم | |
از روزن هر دلی چو خورشید | هر لحظه فرو خزیده خواهم | |
گر سایهی دوستی ببینم | چون سایه ز خود رمیده خواهم | |
بس مار گزیدهی وجودم | هم غار عدم گزیده خواهم | |
چون تشنه شوم به رشتهی جان | آبی ز جگر کشیده خواهم | |
چشمم می لعل راوق افشاند | دانست که می ندیده خواهم | |
هم زهر دهد چو شاخ سنبل | گر نیشکری گزیده خواهم |