خاقانی (غزلیات)/تو چه دانی که من از وفا چه نمودم به جای تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (تو چه دانی که من از وفا چه نمودم به جای تو) از خاقانی |
' |
تو چه دانی که من از وفا چه نمودم به جای تو | علم الله که جان من چه کشید از جفای تو | |
گذری کن به کوی من، نظری کن به سوی من | بنگر تا به روی من چه رسید از برای تو | |
ز غمت گرچه خستهام، کمر مهر بستهام | دل از آن بر گسستهام که گذارم وفای تو | |
دلت از مهر گشته شد غمم از حد گذشته شد | چکنم چون نوشته شد به سرم بر قضای تو | |
چو جهانی به خاصیت تو و وصل تو عاریت | نزند لاف عافیت دل کس در بلای تو | |
نیت آن همی کنم که تو را جان فدی کنم | به جهان این ندی کنم که سرم با دو پای تو | |
همه رنجی به سر برم چو به کوی تو بگذرم | همه خشمی فرو خورم چو ببینم رضای تو | |
تن اگر زیان کند لب تو کار جان کند | دل خاقانی آن کند که بود حکم و رای تو |