خاقانی (غزلیات)/از گلستان وصل نسیمی شنیدهام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (از گلستان وصل نسیمی شنیدهام) از خاقانی |
' |
از گلستان وصل نسیمی شنیدهام | دامن گرفته بر اثر آن دویدهام | |
بیبدرقه به کوی وصالش گذشتهام | بیواسطه به حضرت خاصش رسیدهام | |
اینجا گذاشته پر و بالی که داشته | آنجا که اوست هم به پر او پریدهام | |
این مرغ آشیان ازل را به تیغ عشق | پیش سرای پردهی او سر بریدهام | |
وین مرکب سرای بقا را به رغم خصم | جل درکشیده پیش در او کشیدهام | |
گاهی لبش گزیده و گاهی به یاد او | آن می که وعده کرد ز دستش مزیدهام | |
خود نام من ز خاطر من رفته بود پاک | خاقانی آن زمان ز زبانش شنیدهام | |
در جمله دیدم آنچه ز عشاق کس ندید | اما دریغ چیست که در خواب دیدهام | |
گوئی که بر جنیبت وهم از ره خیال | در باغ فضل صدر افاضل چریدهام | |
والا جمال دین محمد، محمد آنک | از کل کون خدمت او برگزیدهام | |
جبریلوار باد معانی به فر او | در آستین مریم خاطر دمیدهام | |
شک نیست کز سلالهی نثر بلند اوست | این روی تازگان که به نظم آفریدهام | |
ای آنکه تا عنان به هوای تو دادهام | از ناوک سخن صف خصمان دریدهام | |
هود هدی توئی و من از تو چو صرصری | بر عادیان جهل به عادت بزیدهام | |
آزردهام ز زخم سگ غرچه لاجرم | خط فراق بر خط شروان کشیدهام | |
لیکن بدان دیار نیابم ز ترس آنک | پرآبهاست در ره و من سگ گزیدهام |