خاقانی (غزلیات)/از روی تو فروزد شمع سرای عیسی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (از روی تو فروزد شمع سرای عیسی) از خاقانی |
' |
از روی تو فروزد شمع سرای عیسی | وز عارض تو خیزد نور شب تجلی | |
ای صید دام حسنت شیران روز میدان | وی مست جام عشقت مردان راه معنی | |
آتش پرست رویت جان هزار زردشت | بستهی صلیب زلفت عقل هزار عیسی | |
رضوان به روی تو دید این تیره خاکدان را | گفت اینت خوب جایی، خوشتر ز خلد ماوی | |
هر دل که رفت نزهت در باغ زلفت آرد | دارد چراگه جان در زیر شاخ طوبی | |
ای بینمک به هجران خوش کن به وصل عیشم | دانی مزه ندارد بیتو ابای دنیی | |
با من که هست جانی مانده ز دست قهرت | در پای تو فشاندم، کردی قبول یانی | |
خاقانی از دل و جان برخی روی تو شد | گرچه ز وصلت او را دولت نداد برخی |