خاقانی (غزلیات)/آن دم که صبح بینش من بال برگشاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (آن دم که صبح بینش من بال برگشاد) از خاقانی |
' |
آن دم که صبح بینش من بال برگشاد | آن مرغ صبحگاه دلم تیز پر گشاد | |
دولت نعم صباح کن نو عروسوار | هر هفت کرده بر دل من هشت در گشاد | |
وان پیر کو خلیفه کتاب دل من است | چون صبح دید سر به مناجات برگشاد | |
مرغی که نامه آور صبح سعادت است | هر نامهای را که داشت به منقار سر گشاد | |
پیکی که او مبشر درگاه دولت است | در بارگاه سینهی من رهگذر گشاد | |
هر پنجره که تنگترش دید رخنه کرد | هر روزنی که بستهترش یافت برگشاد | |
آمد ندای عشق که خاقانی الصبوح | کز صبح بینش تو فتوحی دگر گشاد | |
بیسیم و زر بشو تو و با سیمبر بساز | کز بهر تو صبوح دوصد کیسه زرگشاد |