سعدی (باب اول در عدل و تدبیر و رای)/نکوکار مردم نباشد بدش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب اول در عدل و تدبیر و رای) (نکوکار مردم نباشد بدش) از سعدی |
' |
نکوکار مردم نباشد بدش | نورزد کسی بد که نیک افتدش | |
شر انگیز هم در سر شر رود | چو کژدم که با خانه کمتر رود | |
اگر نفع کس در نهاد تو نیست | چنین جوهر و سنگ خارا یکی است | |
غلط گفتم ای یار شایسته خوی | که نفع است در آهن و سنگ و روی | |
چنین آدمی مرده به ننگ را | که بروی فضیلت بود سنگ را | |
نه هر آدمی زاده از دد به است | که دد ز آدمی زادهی بد به است | |
به است از دد انسان صاحب خرد | نه انسان که در مردم افتد چو دد | |
چو انسان نداند بجز خورد و خواب | کدامش فضیلت بود بر دواب؟ | |
سوار نگون بخت بی راه رو | پیاده برد زو به رفتن گرو | |
کسی دانهی نیکمردی نکاشت | کز او خرمن کام دل برنداشت | |
نه هرگز شنیدیم در عمر خویش | که بدمرد را نیکی آمد به پیش |