سعدی (غزلیات)/من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم
' | سعدی (غزلیات) (من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم) از سعدی |
' |
من اگر نظر حرامست، بسی گناه دارم چه کنم؟ نمیتوانم که نظر نگاه دارم! ستم از کسیست بر من که ضرورتست بردن نه قرار زخم خوردن، نه مجال آه دارم نه فراغت نشستن، نه شکیب رخت بستن نه مقام ایستادن، نه گریزگاه دارم نه اگر همینشینم نظری کُند به رحمت نه اگر همیگریزم دگری پناه دارم بَسَم از قبولِ عامی و صلاحِ نیکنامی چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم تن من فدای جانت، سر بنده و آستانت چه مرا بِهْ از گدایی چو تو پادشاه دارم؟ چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد نه مُرُوَتست اگر من نظر تباه دارم چه شبست یا رب امشب! که ستارهای برآمد که دگر نه عشق خورشید و نه مهر ماه دارم مکنید دردمندان گله از شب جدایی که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم که نه روی خوب دیدن گنهست پیش سعدی تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم