سعدی (غزلیات)/خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
' | سعدی (غزلیات) (خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی) از سعدی |
' |
خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی دهان چون غنچه بگشای و چو گلبن در گلستان آی دمادم حوریان از خلد رضوان میفرستند که ای حوری انسانی دمی در باغ رضوان آی گرت اندیشه میباشد ز بدگویان بی معنی چو معنی معجری بربند و چون اندیشه پنهان آی دلم گرد لب لعلت سکندروار میگردد نگویی کخر ای مسکین فراز آب حیوان آی چو عقرب دشمنان داری و من با تو چو میزانم برای مصلحت ماها ز عقرب سوی میزان آی جهانی عشقبازانند در عهد سر زلفت رها کن راه بدعهدی و اندر عهد ایشان آی خوش آمد نیست سعدی را در این زندان جسمانی اگر تو یک دلی با او چو او در عالم جان آی