محتشم کاشانی (غزلیات)/نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را) از محتشم کاشانی |
' |
نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را که دست نیست بدان هیچ پادشاهی را پناه صد دل مجروح گشته کاکل تو چه پردلی که حمایت کند سپاهی را جز آن جمال که خال تو نصب کردهی اوست که داد مرتبه خسروی سیاهی را به نیم جان چه کنم با نگاه دمدمش گه صدهزار شهید است هر نگاهی را دلی که جان دو عالم به باد دادهی اوست در او اثر چو بود نالهای و آهی را مر از وصل بس این سروری که همچو هلال ز دور سجده کنم گوشهی کلاهی را برای مهر و وفا کند کوهکن صد کوه ولی نکند ز دیوار هجر کاهی را رو ای صبا و به آن سرو پاکدامن گو که از برای تو کشتند بیگناهی را جهان ز فتنهی چشمت پرست ز انخم زلف نما به محتشم ای گل گریز گاهی را