سخنان اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر هنگام دریافت دکترای افتخاری از دانشگاه کالیفرنیا ۲۱ خرداد ۱۳۴۳
نسخهٔ تاریخ ۲۲ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۴۷ توسط Bellavista1 (گفتگو | مشارکتها) (added Category:سفر رسمی محمدرضا شاه پهلوی آریامهر به آمریکا خرداد ۱۳۴۳ using HotCat)
سفرهای رسمی محمدرضا شاه پهلوی | درگاه اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر | برنامه عمرانی سوم |
سخنان اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر هنگام دریافت دکترای افتخاری از دانشگاه کالیفرنیا ۲۱ خرداد ۱۳۴۳
- آقای رئیس دانشگاه، بانوان و آقایان
- برای من مایه بسی خوشوقتی است که امروز از دانشگاه بزرگ شما به اخذ درجه دکترای افتخاری علوم انسانی نایل میشوم. اطمینان میدهم که این افتخار را از صمیم قلب میپذیرم و همیشه آن را محترم و گرامی خواهم شمرد.
- من از سرزمینی به نزد شما آمدهام که در آن توجه به اصول بشردوستی و معنویت ریشههای بسیار کهن دارد. نه تنها معتقدات و فلسفه و علم ادب و هنر ما در طول هزاران سال همواره جنبهای انسانی و جهانی داشته، بلکه تمدن و فرهنگ ما پیوسته کوشا بوده است که اصول فکری و ذوقی ملل دیگر را نیز با هم در آمیزد و از آنها یک محصول واحد که برای همه قابل قبول باشد بسازد.
- بیست و پنج قرن پیش بود که شاهنشاهی ایران به دست کورش بزرگ که مسلماً همه شما او را خوب میشناسید و وصف انسان دوستی و آزادمنشی وی را چه در کتاب مقدس و چه در صفحات تاریخ خواندهاید بر اساس همین اصول عالیه نوع دوستی و تفاهم میان ملل عضو این امپراتوری و احترام به معتقدات مذهبی و فکری آنان بوجود آمد، و این کار در دنیایی صورت گرفت که اساس رایج حکومتهای آن وحشت و کشتار و ارعاب، و تحمیل معتقدات قوم غالب به اقوام مغلوب بود. طرز فکری که گفتم در طول تاریخ کهن ایران همواره اساس حیات اخلاقی و معنوی ملت من بوده است، ولی طبعاً نمیخواهم ادعا کنم که این اصل بشر دوستی اختصاص به ملت ایران داشته است، زیرا این اصلی عالیتر و انسانیتر از آن است که در انحصار یک یا چند ملت باشد. این احتیاج به تفاهم و معاضدت احتیاجی است که بشر از آغاز حیات اجتماعی خود آن را احساس کرده است، و به همین جهت در همان ضمن که متأسفانه غرایز حیوانی او وی را به تجاوز و اعمال زور وا میداشته متفکرین و دوراندیشان پیوسته ندای ضرورت دوستی و محبت را در گوش او در دادهاند.
- عالی ترین نوع این پیامهای معنوی را طبعاً در کتب مقدس آسمانی میتوان یافت که همه آنها به وجه بارزی در این رشته اشتراک دارند.
- در قران کریم کتاب آسمانی اسلام که ما به پیروی از آن افتخار میکنیم گفته شده است که مردان و زنان مؤمن همه یار یکدیگرند و باید که دوستدار یکدیگر باشند. این جمله عالی نیز از قرآن است که خداوند با مردمان به ستمگری رفتار نمیکند، بلکه این مردمانند که خود با یکدیگر ستم میکنند. نظیر این تعالیم را در کتابهای مقدس عهد عتیق (تورات) و عهد جدید (انجیل) نیز به صورت بارزی میتوان یافت.
- در تورات آرزو شده است که مردمان شمشیرهای خود را برای ساختن گاوآهن و نیزههای خویش را برای ساختن ارهها بشکنند و دیگر ملتی بر ملتی شمشیر نکشد و جنگ آزمایی نکند. انجیل نیز طبعاً آکنده از مواعظ و حکمی از این قبیل است که: همسایه خود را مثل خودت دوست بدار، زیرا کسی که میگوید در نور است ولی از هم نوع خود نفرت دارد در تاریکی است، و هر که برادر خود را محبت نکند از خدا نیست.
- نظیر همین مواعظ را میتوانیم در اوستا کتاب مذهبی ایران باستان که شاید کهنسال ترین کتاب مدون مذهبی جهان است بیابیم.
- در سرودههای زرتشت به کرات دعا شده است که آتشی بر ناسازگاری، مهرورزی بر کینه توزی، راستی بر نادرستی چیره شود و خشم و کین برانداخته گردد و ستم از مردمان دوری گزیند و راستی و نکوخواهی فرمانروایی کند، و گفته شده است که آنکس که بدخواه مردمان است زاده دروغ است و آن بد خردانی که به دنبال خشم و ستم روند پیروان دیو و زادگان اهریمنند. به غیر از کتابهای مذهبی کتب تاریخ و حکمت و آثار بزرگ ادبیات جهان نیز آکنده از نظایر این حکم و مواعظند. شاید این گفته معروف سعدی ما را که عصاره تمام فلسفه و حکمت ایرانی است شنیده باشید که:
- بنی آدم اعضای یک پیکرند
- که در آفرینش ز یک گوهرند
- چو عضوی بدرد آورد روزگار
- دگر عضوها را نماند قرار
- تو کز محنت دیگران بی غمی
- نشاید که نامت نهند آدمی
- با این گفته حافظ که مردم ایران او را شاعر آسمانی خود لقب دادهاند:
- درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد
- نهال دشمنی برکن، که رنج بی شمار آرد
- و با این سخن مولوی بزرگترین شاعر عرفانی ایران:
- آنها که اهل صلحند، بردند زنگی را
- وین دیگران بماندند در جنگ زندگانی
- بنی آدم اعضای یک پیکرند
- شاید بی مناسبت نباشد که در این مورد شعری را نیز از یک شاعر ایرانی قرن دهم یعنی بیش از هزار سال قبل از این که ابوالفتح بستی نام داشته و گویی برای امروز سروده شده است برای شما نقل کنم:
- همه به صلح گرای و همه مدارا کن
- که از مدارا کردن ستوده گردد مرد
- اگر چه قوت داری و عدت بسیار
- بگرد صلح گرای و بگرد جنگ مگرد
- نه هر که دارد شمشیر، حرب باید جست
- نه هر که دارد پادزهر، زهر باید خورد
- همه به صلح گرای و همه مدارا کن
- ما این مواعظ را به همین شیوایی بکرات از زبان شعرا و حکمای بزرگ خود شما نیز شنیدهایم. مثلاً این گفته عالی امرسن را که «پیروزیهای واقعی و نهایی پیروزیهای صلحند، نه فتوحات جنگ» یا این شعر زیبای لانگ فلورا:
- به آشتی گرایید، زیرا دیگر کوس سهمگین جنگ با غرش رعشه انگیز خود آسمانها را نمیلرزاند، بلکه نغمههای مقدس عشق و دوستی همچون سرود زیبای فرشتگان برخاسته است.
- مایلم مخصوصاً به این جمله عالی بنجامین فرانکلین رئیس جمهوری بزرگ شما نیز اشاره کنم که «هر جنگی که خوب باشد یا صلحی که بد باشد وجود نداشته است»، و همچنین به این سخن آبراهام لینکلن رئیس جمهوری بزرگ دیگر شما: «در میان مردم آزاد نمیتوان به جای آراء به گلوله متوسل شد، و آنانکه متوسل به چنین عملی شوند محکوم به شکست هستند و مکافات آن را خواهند دید.» و بالاخره این گفته یکی دیگر از رؤسای جمهوری شما وودرو ویلسون را که در آن مأموریت معنوی کشور بزرگ شما در جهان امروز تشریح شده است نقل میکنم:
- «... آمریکا نباید کشوری باشد که چون مایل به جنگ نیست خواهان صلح است، بلکه باید شکوری باشد که صلح میخواهد زیرا که صلح کمال مطلوب بشر است و جنگ این کمال مطلوب نیست. روش آمریکا باید روش آن کسی باشد که زیادتر از آن بخود اطمینان دارد که دست به ستیزه جویی بزند، و نیز روش ملتی که آنقدر به حقیقت جویی خود اتکاء دارد که احتیاج ندارد حق طلبی خود را با نیروی زور به دیگران بقبولاند.»
- باید بگویم که فلسفه انقلاب بزرگ اجتماعی ایران که در دو ساله اخیر صورت گرفت و بر اثر آن اختلافات وسیع طبقاتی از میان برداشته شد و طبقات محروم کشور اعم از کشاورز و کارگر و غیره از حقوق حقه خود برخوردار گشتند و تساوی حقوق کامل زنان و مردان اعلام گردید، بر همین اصل متکی بود. یعنی این انقلاب بقدری با حق و عدالت تطبیق داشت که برای پیروزی آن احتیاجی به اعمال زور نبود. این انقلاب بدون خونریزی که اصول آن در ۲۶ ژانویه ۱۹۶۳ طی رفراندومی به تصویب قاطع ملت ایران رسید و بر اثر اجرای آن اینک بنیاد چند هزار ساله جامعه ما بکلی دگرگون شده است بر همین پایه نوع دوستی و رفع مظالم و نزدیک کردن زندگی مادی به یکدیگر تا سر حد امکان صورت گرفته است. متأسفانه با وجود تمام این مواعظ و حکم و با آنکه احکام الهی و اندیشههای بزرگان فکر و ادب و غالباً نیز رجال سیاست، همواره راه تفاهم را به آدمیان عرضه داشتهاند میبینیم که بشر با همه ترقیات عظیم اجتماعی و علمی خود هنوز نتوانسته است به جایی برسد که اختلاف سلیقه و عقیده خود را جز از راه توسل به زور یا تهدید به توسل به زور حل بکند. علت این ارجاع دائمی حکمیت نهایی به عامل زور و خشونت چیست؟ چرا با وجود اینکه در جنگ بینالمللی اول استعمال گازهای سمی کشتار وحشتناک دستجمعی را باعث شد باز جنگ جهانی دومی پیش آمد؟ و چرا با وجود کشتارهای وحشتناک تر جنگ دوم و بخصوص پس از پیدایش سلاح مخوف هستهای هنوز هم خطر موحش جنگ بینالمللی دیگری دنیا را تهدید میکند؟ چرا هنوز برای نیل به راه حل مطمئنی در مورد خلع سلاح عمومی اینهمه اشکال در کار هست؟ شاید یک علت آن جهلی است که هنوز در روی کره ما وجود دارد، و باعث میشود که عده زیادی در بیسوادی به سر برند، ولی مسلماً علت اساسی دیگر آن این است که آن عاملی که اساس این اختلاف است یعنی عدم رشد لازم فکری و معنوی افراد بشر آنچنانکه باید برطرف نشده است. نتیجه این میشود که اگر هم روزی باصطلاح خلع سلاح عمومی تحقق یابد و کلیه تسلیحات کنونی جهان نابود شود باز مردم برای رفع اختلافات خود و یا به خاطر مطامع فردی یا اجتماعی توسل به زور را راه حل قاطع تلقی خواهند کرد و این کار را با مشت و اگر کافی نباشد با چوب و تدریجاً با وسایل مهلک تری انجام خواهند داد تا دوباره نوبت به سلاحهای قتّاله و مخوف برسد.
- بنابراین همچنانکه برطرف کردن آثار ظاهری یک بیماری برای مداوای مریض کافی نیست و برای این کار باید در صدد درمان ریشهای اصلی آن بر آمد، در این مورد نیز خلع سلاح مادی ولو کامل با همه فایدهای که دارد علاج قطعی درد نمیتواند بود. آنچه علاج واقعی است گذشته از استفاده از علم و دانش برای بهرهبرداری کامل از منابع کره زمین به منظور از بین بردن فقر و توزیع عادلانه ثروت در جهان و اجرای مقررات صحیح سیاسی و بازرگانی در این راه، این است که افراد بشر روحاً و معناً برای تفاهم و همزیستی و همکاری با یکدیگر آماده و تربیت شوند، و نه تنها از لحاظ مادی بلکه مخصوصاً از نظر معنوی در این راه بسیج گردند، زیرا تا روزی که علم و منطق بر غرایز و امیال بشری غلبه قطعی نیابد خطراتی که ذکر آنها رفت همیشه وجود خواهند داشت. این جا است که اهمیت حیاتی نقش مراکز بزرگ تربیتی و مؤسسات فرهنگی در جامعه بشری بخصوص در دنیای آینده محسوستر میشود. بدیهی است که چنین تربیتی نمیتواند جز در یک محیط آزاد نتیجه واقعی ببخشد و واقعاً ثمربخش گردد.
- چنین محیط آزادی را میباید پیش از هر جا در دانشگاههایی نظیر دانشگاه شما یا مثلاً در دانشگاهی که ما هم اکنون بر اساس شیوههای مورد استفاده شما یعنی بر اصل «آزادی آکادمیک» در شهر شیراز کانون قدیمی ذوق و ادب ایران ایجاد میکنیم جستجو کرد. امید من این است که این روح پرورش معنوی و این اصل بسیج اخلاقی بشر از راه علم و فرهنگ که چاره اساسی و نهایی رفع مشکلات کنونی جامعه بشری است بوسیله کانونهای پر ارزش امثال دانشگاه شما روز بروز بیشتر ترویج گردد و بیشتر بر سراسر جهان حکمفرما شود.
- من از جانب یکی از کهنسال ترین کانونهای فرهنگ جهان که خوشبختانه بر همین اساس معنویت و اخلاق متکی بوده است به شما خدمتگزاران خستگی ناپذیر و پر ایمان علم و فرهنگ دنیای امروز از صمیم قلب درود میفرستم و گفته خودم را با این شعر امیدبخش شاعر بزرگ شما ویلیام براینت که ما همه خالصانه با مفهوم آن همداستانیم پایان میدهم:
- «دوران مصائب شدید بسی کوتاه است، و به دنبال کابوسهای وحشتناک صبح فرحبخش با روشنایی صلح و آرامش از راه میرسد.»