فریب بزرگ مشروطه نوین

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سواستفاده از واژه مشروطه حکومت مشروطه شاهنشاهی چیست؟

تروریست و مدیر امنیت داخلی کشور

ایران یک زندان بزرگ


فریب بزرگ مشروطه نوین

درباره مشروطه در رادیو مشروطه چندین برنامه و گفتگو داشته‌ایم. واژگان مشروطه در همه دهان هاست و این و آن در باره آن می‌گویند. برای ما ایرانیان روشن است که مشروطه به معنای حکومت مشروطه شاهنشاهی است. برای ما هم چنین روشن است که حکومت مشروطه شاهنشاهی بدین چم است که شاه ریاست قوه مجریه را داراست. و شاه است که نخست وزیر را برمی‌گزیند، آنگاه نخست وزیر وزیرانش یعنی کابینه را تشکیل می‌دهد، و به شاهنشاه ایران معرفی می‌کند. سپس نخست وزیر به همراه وزیرانش و برنامه کابینه اش به مجلس شورای ملی می‌روند و خود را معرفی می‌کنند و برنامه را به نمایندگان می‌شناسانند، مجلس در باره نخست وزیر و هر یک از وزیران گفتگو می‌کند و برنامه دولت را ارزیابی می‌کند. پس از این پروسه مجلس شورای ملی رای اعتماد به نخست وزیر می‌دهد و یا نمی‌دهد. یا بخشی از برنامه دولت را نمی‌پذیرد و یا وزیر را نمی‌پذیرد که دوباره نخست وزیر از سر آغاز می‌کند تا تامین نظر مجلس شورای ملی بشود.

برای ما ایرانیان نیز روشن است که پس از تجربه تلخی که در درازای ۴۵ سال گذشته داشتیم، قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی که داشتیم، باید تغییراتی در آن داده شود. همه پاراگراف‌هایی که به اسلام آلوده کرده‌اند باید از قانون اساسی بیرون کشیده شود. به ویژه پاراگراف یک و دو متمم قانون اساسی مشروطه. این پاراگراف‌ها از سوی فضل الله نوری با فشار ارتش روسیه و ارتش محمدعلی سلطان قاجار به قانون اساسی مشروطه و مردم ایران تحمیل شد. این پاراگراف‌ها به هیچ روی با مشروطه ربطی ندارند و بسیار اسان در مجلس موسسان که برگزار خواهد شد زیر نظر ملت ایران از قانون اساسی مشروطه حذف خواهند گردید. در این باره ملت ایران توافق دارند.

اما در این میان، سرو کله افرادی پیدا شده است که کوشش می‌کنند میان ما ملت ایران جدایی و تفرقه بیافکنند. این کسان درباره مشروطه نوین سخن می‌گویند، کسانی که درباره مشروطه نوین می‌گویند مانند رامین پرهام، مدعی هستند که « تنها راه گشوده به سوی آینده‌ای نیک را « بازآفرینی » نه باز تولید آن » می‌داند. این مدعی کاملا اشتباه است. زیرا که تنها راه درست برای رسیدن به آینده روشن و خوشبخت در این است که قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی ایران به جایگاه اعتبار خود بازگردد. چرا باید چنین باشد؟

پرنسیب‌ها و اصول پایه یک قانون اساسی، از زمانی که قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی و متمم آن نوشته شده است، تغییر نیافته است. این اصول بدین قرارند:

۱- قدرت در دست مردم است

۲- حکومت در سه قوه بخش می‌شود الف) قوه قانونگذاری یا مجلس ب ) قوه مجریه یا اجرا کننده و ج) قوه دادوری یا دادگستری یا قوه قضاییه

۳- رعایت حقوق انسانی و شهروندی

این سه پرنسیب در قانون اساسی مشروطه بسیار رسا و به تفصیل امده است. همانگونه که در قانون اساسی دیگر کشورها همانند ایالات متحده آمریکا. هیچ کس در آمریکا حتی به اندیشه اش خطور نمی‌کند که قانون اساسی آمریکا باید تغییر کند. قانون اساسی امریکا دویست سال قدمت دارد و برای ملت امریکا خوشبختی آورده است.

قانون اساسی مشروطه که بیش از سد سال از نوشتن آن می‌گذرد و اعتبار و قدرت خود را برای کشور ایران در زمان رضا شاه بزرگ و محمدرضا شاه پهلوی آریامهر نشان داده است. با این قانون اساسی مشروطه ، کشور ایران به یک کشوری دارای احترام بین المللی در سراسر جهان دگرگون شد. با این قانون اساسی مشروطه چنان رفاهی به مردم ایران داده شد که در سراسر جهان همتا نداشته است. هر ایرانی می‌توانست به هر کشوری که دل خواهش بود سفر کند و ریال ایران را در آن کشورها تعویض کند. با این قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی به ملت ایران آزادی‌های اجتماعی داده شد که باز هم در سراسر جهان نمونه بود. ایرانیان می‌توانستند هر آنچه که دلخواهشان بود بپوشتند، بنوشند، بخورند، در هر کجای ایران که می‌خواستند زندگی کنند، هر حرفه و فنی را که دلخواهشان بود بیاموزند و کار کنند، امنیت داخلی کشور برای زن و مرد و کودک و بزرگ و کوچک در ۲۴ ساعت شبانه روز بی همتا بود. ثروت افسانه‌ای روی زمینی و زیر زمینی کشور ایران سبب بوجود آمدن حسادت و دشمنی علیه ایران گردید.

یک تهدید و خطر بزرگ از سوی همسایه شمالی اتحاد جمهوری‌های کمونیستی شوروی با ۱۵۰۰ کیلومتر مرز مشترک با کشور ایران و با ۴۰ هزار جاسوس روس در ایران بود. دومین تهدید از سوی اسلامیست‌های درون کشور بود. و زمانی که این دو گروه یکدیگر را یافتند و متحد شدند، حکومت نتوانست این خطر دهشتناک را از میان بردارد. پس از آنکه کشورهای غربی که با کشور ایران دوست و همکار اقتصادی بودند، چراغ سبز دادند، کمونیست‌ها و اسلامیست‌ها حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران را برانداختند. بر روی این ویرانه‌ها، دیکتاتوری اسلامی بر پا کردند. خمینی نیز از حکومت نوین می‌گفت که در آن نه تنها زندگی مادی مردم ایران بهتر خواهد شد بلکه زندگی معنوی مردم ایران نیز بسیار والا خواهد گردید. در پایان ملت ایران به همان نقطه‌ای رسید که پیش انقلاب مشروطه در زمان مغولان قاجار قرار داشت.

مردم ایران از تاریخ آموخته‌اند، بدین روی، به خیابان‌ها می‌آیند و فریاد می‌زنند رضا شاه رضا شاه. رضا شاه بر پایه قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی « ایران نوین » را بنیاد نهاد. پایه‌های ایران نوین در قانون اساسی مشروطه نهفته است. همه ایرانیان با واژگان ایران نوین، احساسی مثبت دارند و امید در دلشان جوانه می‌زند. این احساسات ملی که از عشق به میهن بر می‌آید را رامین پرهام از آن سواستفاده می‌کند و درباره مشروطه نوین سخن می‌گوید. اما رضا شاه بزرگ که ایران نوین را بنیاد نهاد و از ایرانی که دیگر وجود نداشت و ویرانه‌ای بود، یک کشور ساخت و مدرنش کند بر پایه مشروطه حقیقی راه برایش گشوده شد.

اگر با دقت بخوانیم که رامین پرهام منظورش از مشروطه نوین چیست، مشروطه نوین یعنی جمهوری. مشروطه نوین یعنی مشروطه بدون شاه. مشروطه ایران شاهنشاهی است و همواره با شاه بوده است.

این کسان که امروز درباره مشروطه نوین می‌گویند و منظورشان جمهوری است، پیشتر کوشش کردند که ایرانیان را گمراه نمایند. اینان ادعا کردند که جمهوری یعنی دمکراسی و مشروطه شاهنشاهی یعنی دیکتاتوری. دمکراسی را همانگونه که در پاراگراف ۲۶ متمم قانون اساسی مشروطه می‌بینیم که می‌گوید قدرت در دست مردم است. یعنی حکومت مشروطه شاهنشاهی یک دمکراسی است. جمهوری اسلامی که واژه جمهوری را یدک می‌کشند یک دیکتاتوری است، زیرا که همه قدرت‌ها در دست رهبر است.

چپی‌ها و اسلامیست‌ها از نهاد پادشاهی نفرت دارند و اینان از اینکه شاهنشاه ایران ریاست قوه مجریه را داشته باشد رنج می‌برند. در گفتگویی میان شهرام همایون و رامین پرهام، پرهام گفت که پادشاه قانون نیست، قانون پادشاه است. با این جمله پرهام درباره پادشاهی پیش از مشروطه سخن می‌گوید. در زمان قاجار، سلطان‌های قاجار دیکتاتور مطلق در ایران برپا کرده بودند. جنبش مشروطه به سبب این راه افتاد که این دیکتاتوری مطلق را از ایران براندازند. در متمم قانون اساسی مشروطه پاراگراف ۳۵ تا ۵۷ حقوق شاه دقیقا به نوشتار کشیده شده است تا دیکتاتوری در ایران برقرار نشود. در قانون اساسی مشروطه نیز آمده است که قانون را مجلس شورای ملی که نمایندگان برگزیده ملت ایران در آنجا می‌نشینند می نویسند. خویشکاری شاهنشاه ایران این است که قوانینی که از سوی مجلس شورای ملی به تصویب رسیده است، اجرا گردد. بدین روی، شاهنشاه به سراسر ایران سفر می‌کردند و بازدیدهایشان از دستاوردهای قوانین تصویب شده برای رفاه و خوشبختی مردم بود.

دومین خویشکاری شاهنشاه ایران، این است که نماد و نماینده ملت ایران باشد و کشور ایران را نگاهبان باشد علیه دشمنان داخلی و خارجی. دقیقا ایران با چنین ثروتی با چنین منابع گاز و نفت قرن هاست که هدف استعمار است. شاهنشاه ایران در سال ۱۳۵۲ زمانی که نفت ایران را ملی کردند و آگاهی دادند که از سال ۱۳۵۷ دیگر نفت به کنسرسیوم فروخته نمی‌شود. پس از این رخداد تاریخی در ایران استعمارگران، اسلامیون و چپ تروریست دست در دست هم نهادند تا در سال ۱۳۵۷ شاهنشاه ایران را از تخت کهن پادشاهی ایران بلند کنند. از زمانی که جمهوری اسلامی بر سر کار آمده است، این حکومت دشمن ایران و ایرانی دنیا را با نفت ایران سیراب کرد، اما درآمد نفت حتی یک ریالش هم برای مردم ایران هزینه نشد،بلکه به جیب کارگردانان تروریسم بین المللی ریخته شد.

تنها نقشی را که مزدوران استعمار برای شاه ایران قایل هستند این است که او مانند عروسکی پلاستیکی هر آنچه که نخست وزیر دستور می‌دهد مهر و امضا کند این است بهشت رامین پرهام‌ها و هم پالکی‌هایش.

این گفتگو درباره نقش شاه باید پایان داده شود. کشور ایران را نمی‌توان با انگلستان و یا سوید و یا دیگر پادشاهی‌های اروپایی مقایسه کرد. انگلستان یک قدرت استعماری است. ایران قربانی استعمار است. کشورهای پادشاهی‌های اروپایی مردمشان همگون هستند. کشور پهناور ایران دارای قوم‌های مختلف دین‌های گوناگون است، یعنی جامعه ایرانی از بن با جامعه اروپایی تفاوت دارد. این تفاوت‌ها را می‌توان در همه کشورهای خاورمیانه دید. اگر ما کشورهای خاورمیانه را زیر ذره بین ببریم، تنها کشورهایی که پادشاهی هستند دارای حکومتی پایدار می‌باشند. کشورهایی را که همین غربی‌ها به زور جمهوری کرده‌اند می‌بینیم که چه حکومت‌های ناپایدار نامردمی دارند برای نمونه لبنان حکومت در واقع ندارد. سوریه دیکتاتوری خانواده اسد است. عراق کشوری است با حکومت‌های منطقه‌ای که جمهوری اسلامی ستاره انان شده است. افغانستان یک دیکتاتوری طالبان است. در چنین وضعیتی با چنین همسایگانی، کشور ایران یک شاهنشاه قدرتمند نیاز دارد. پیش از جمهوری اسلامی، کشور ایران شاهنشاهی قدرتمند داشت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در سراسر خاورمیانه مورد احترام سران کشورهای همسایه بود و از اینکه ایران چنین کشور استوار و قدرتمندی بود، همه خاورمیانه در آرامش و صلح بودند. با بیرون رفتن شاهنشاه ایران از کشور، فاجعه در خاورمیانه آغاز شد. شوروی به افغانستان حمله برد، طالبان با کمک امریکا ساخته و مسلح و به هیولای امروزی دگرگون گردید. عراق یک جنگی را با ایران آغاز کرد که هشت سال به درازا کشید و این جنگ خمینی را بر سر قدرت نگاه داشت و ملایان را به قدرت رساند و سرانجام عراق ویران و نابود شد. با رفتن شاهنشاه آریامهر جنگ داخلی در لبنان آغاز بالا گرفت و سفارت امریکا در لبنان را تروریست‌ها با بمب منفجر کردند و حزب الله و امل و گروه‌های تروریستی لبنان را جولانگاه خود کردند.

در پایان، این جمهوری پیشنهادی بر پایه مشروطه نوین، برای مردم ایران حکومت همانند همسایگان ایران به ارمغان خواهد آورد. برای هر ایرانی باید روش باشد که همه این گفتگوها درباره مشروطه نوین برای این نیست که ایران و ایرانی آینده‌ای روشن داشته باشند بلکه ایران در مرداب نابودی و ویرانی و گرسنگی و بیماری دست و پا بزند. تنها راه برای دست یابی به آینده‌ای پر امید، داشتن شاهنشاهی قدرتمند که ریاست قوه مجریه را به گردن دارد بر پایه قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی ایران تصویب شده در سال ۱۲۸۵ خورشیدی.

جاوید شاه پاینده ایران