دیوان فخر شیرازی/کشور جان

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
شاخ تمنّا کشور جان
از فخر شیرازی
جور به اندازه
دیوان فخر شیرازی


ای پسر حاصل آمال جهان اینهمه نیست آز کم کن که نیاز تو در آن اینهمه نیست
همت آن است که از هر دو جهان پوشی چشم ورنه مقدار جهان گذران اینهمه نیست
ایکه سر مست می غفلتی از جام غرور نشأیه بادۀ مغشوش جهان اینهمه نیست
چند کام دل ازین زال زبون میجوئی حدّ آمیزش این دشمن جان اینهمه نیست
خود گرفتم همه سود است ز سودای جهان سود سرمایۀ این مایه زیان اینهمه نیست
تا به کی میطلبی روشنی از شمع حیات جان من جلوۀ این برق جهان اینهمه نیست
توشه برگیر ز نیکوئی و برّ از ایّام وقت بشمار غنیمت که زمان اینهمه نیست
میبری آبروی صبر و قناعت تا چند قدر آب آنقدر و قیمت نان اینهمه نیست
آنکه جان داد ترا لقمۀ نان خواهد داد حاجت جهد تو اندر پی آن اینهمه نیست
فخر را گو بنه از خانۀ تن پا بیرون که مسافت ز تو تا کشور جان اینهمه نیست

***