دیوان فخر شیرازی/سفر عشق

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
همای دولت سفر عشق
از فخر شیرازی
هاروت و ماروت
دیوان فخر شیرازی


خرم آن دم كه در آيد چو توئی از در ما افكند سايهٔ لطفی ز كرم بر سر ما
صبح عيد است و شب قدر همايون سحری كه چو خور روی نمايد بت مه پيكر ما
چه كنيم ار نكنيم از دل و جانش ايثار نيست جز نقد روان جنس دگر در بر ما
مكن از جنت و كوثر دگر ای شيخ حديث روی او جنت و با لعل لبش كوثر ما
سر ما و قدم دوست كزين فخر رسد روز و شب با مه و خورشيد سر و افسر ما
سفر عشق به پيش است و بلا از دنبال وندرين ره نبود جز تو كسی ياور ما
بی خضردر طلب چشمهٔ حيوان نرويم هست آن خال سيه سوی لبش رهبر ما
اگر از بخت شكايت نكنيم از كه كنيم هر چه آمد همه آمد ز فلك بر سر ما
ميبری رخت كجا از سر كويش ای فخر هم در اينجاست به رغم فلك آبشخور ما

***