دیوان فخر شیرازی/زیان طلبی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جوشن تسلیم زیان طلبی
از فخر شیرازی
زاد و راحله
دیوان فخر شیرازی


کسی که سدره اش ایوان و لامکان صنبلی است سزای او ز کجا این کریچۀ قصبی است
بداد خاک ادب همنشین بد بر باد بگو به ساقی بر خیز اگر چه بی ادبی است
لبالب آن قدح آبگون می کن که سود عاشق و سرمایه اش زیان طلبی است
تو پاک باش و در آلایش کسان منگر چه نقص نام بتی را ز ننگ بولهبی است
به گوش صبح سحر نور آفتاب بگفت نه هر مقام بلند از قیام نیمه شبی است
مخور فریب که در کار لازمست سبب که بهترین سبب های خلق بی سببی است
بتی که عقل به جان میکند پرستش او مرا دل ار طلبد وصل او چه بوالعجبی است
تبارک الله از آن نازنین که با رخ او صباحت عجمی با ملاحت عربی است
خوش است لعبت شیرین پارسی لیکن نه همچو شاهد شوخ عرب به نوش لبی است
بگو به محتسب ار فخر مست مست وی است خمار و مستی عاشق نه از می عنبی است

***