دیوان فخر شیرازی/جوشن تسلیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
غایب | جوشن تسلیم از فخر شیرازی |
زیان طلبی |
دیوان فخر شیرازی |
اگر چه نرگس مست تو فتنه انگیز است | بلای جان و دل آن طرّۀ دلاویز است | |
مگر به روز و شب از زلف و رخ نشانی داد | که شام مشک فروش است و صبح گلبیز است | |
مگر به گیسوی شبرنگ خویش شانه کشید | که باد صبحدم امروز عنبر آمیز است | |
بلاست عشق و بود روی خوب ولی | نه زین دو اهل نظر را مجال پرهیز است | |
کجاست ساقی این بزم گو بیار آن جام | که یادگار جم و کیقباد و پرویز است | |
برای دل سپری از حباب باده بساز | که دست غصّه دراز است و تیغ غم تیز است | |
نشاط باده اگر با خیال وصل تو نیست | فسرده خاطرم از آن چرا طرب خیز است | |
بیا به جوشن تسلیمجان و دل آرای | چرا که خنجر جور زمانه خونریز است | |
عراق و فارس مگر تنگ گشت بر دل فخر | که گاه مایل بغداد و گاه تبریز است |
***