دیوان بیدل شیرازی/ صبح امید

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سروهای گلشن صبح امید
از بیدل شیرازی
دیدۀ روح الامین
دیوان بیدل شیرازی


در شهر کوفه کار اسیران چو شد تمام صبح امید اهل حرم کرد رو به شام
از سیل اشک دیدۀ گریان اهل بیت گل شد چنان زمین که شتر بر نداشت گام
آل علی نگر همه مسکین و خوار و زار آل زیاد بین همه با فرّ و احتشام
بنشسته اهل بیت پیمبر به روی خاک افراخته به چرخ برین دشمنان خیام
اولاد فاطمه همه غمگین و خون جگر اطفال شامیان همه خندان و شاد کام
بود اشتران اهل حرم جمله بی جهاز اسبان کوفیان همه زر بودشان لگام
بودند نطفه های زنا جمله در قصور وز کین خرابه گشت به آل علی مقام
خون حسین بود به مروانیان حلال وآب حلال گشت بر اولاد او حرام
بیدل بسوختی دل شیر خدا بس است آتش زدی به سینۀ خیرالنسا بس است

***