دیوان بیدل شیرازی/گوژ پشت

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
عشق گوژ پشت
از بیدل شیرازی
نار پنهان
دیوان بیدل شیرازی


داغها دارم به جان زین گوژ پشت هرزه گرد دردها دارم بدل زین پیر زال سال خورد
تنگ شد بر من زمین زین گنبد فیروزه فام تیره شد بر من جهان زین آسمان لاجورد
نه بود تاب ستیزم نه بود راه گریز نه بود پای درنگم نه بود دست نبرد
ترک چرخم خصم و در ترکش مرا یک تیر آه یا منش سوزم ز آهی یا مرا سوزد ز درد
چون سپهرم دشمن از یاران چه آید جز فسوس چون طبیبم خصم از درمان چه خیزد غیر درد
گر رقیب آن از حیات من چه حاصل غیر خاک ور طبیب این وز وجود من چه باقی غیر گرد
تا فللک نشکسته بودم خار غم در پای دل بود قدم تیر و مویم مشک و رویم همچو ورد
تیرم اکنون چون کمان و نافه ام کافورسان لاله ام شد زعفران و ارغوانم گشت زرد
ای شهنشاهی که بر این بنده شکر نعمتت لازم آمد آنقدر کز صد یکی نتوان شمرد
سایه حقی و قدرت زان تست ای ذوالجلال هر چه خواهی آن کنی چونانکه صاحب سایه کرد
نه سپهر و هفت اختر کینه خواه از شش جهت بیدل و با یک جهان افسردگی مسکین و فرد
یا بفرما تا به مهر او گراید آسمان یا بساط آسمان و اخترانش در نورد

***