دیوان بیدل شیرازی/کنگرهٔ عرش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
مستغرق دوست | کنگرۀ عرش از بیدل شیرازی |
فهم زبان |
دیوان بیدل شیرازی |
مائیم که در بادیۀ عشق دویدیم | بسیار دویدیم و به مطلب نرسیدیم | |
بس بر رخ این سرو قدان دیده فکندیم | بس در غم این سیمبران جامه دریدیم | |
با زاهد محرابی و با پیر کنشتی | از عشق بس افسانه که گفتیم و شنیدیم | |
گشتیم بسی در طلب دوست جهان را | در دهر به جز دشمن خونخوار ندیدیم | |
آن را که دل اندر طلبش گشت در آفاق | اندر دل ما بود نهان ماش ندیدیم | |
دادایم دل از دست و غم دوست گرفتیم | هشتیم بهشت از کف و آن روی گزیدیم | |
هرگز نفروشیم به شادی دو عالم | آن غم که به صد جان گرانمایه خریدیم | |
بیدل قفس تن بشکستیم گر از عشق | بر کنگرۀ عرش از آن دام پریدیم |
***