دیوان بیدل شیرازی/پردۀ عشق

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
خرابۀ دل پردۀ عشق
از بیدل شیرازی
عمر عزیز
دیوان بیدل شیرازی


دست بیرحمی دلدار دراز است هنوز جان ز جورش بلب و بر سر ناز است هنوز
خاک شد گر چه وجودم ز جفا لیک مرا از وفا بر در او روی نیاز است هنوز
گر چه پا از سر کوی تو کشیدم برون پای دل بسته بدان زلف دراز است هنوز
صدره افزون دل از دست غمت خورد قفا دیدۀ شوق به رخسار تو باز است هنوز
جهد کردم که وصل از سر زلف برگیرم چکند صعوه که در چنگل باز است هنوز
سوخت پا تا به سرم شمع صفت وین دل خام زآتش عشق تو در سوز و گداز است هنوز
پردۀ عشق ز اسرار حقیقت برداشت شیخ بیچاره گرفتار مجاز است هنوز
راز معشوق چو خورشید هویداست به خلق وانکه دیده نه در جستن راز است هنوز
کعبه آمد به طواف دل بیدل به عراق وین دل شیفته در راه حجاز است هنوز

***