دیوان بیدل شیرازی/وصف او
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
نار پنهان | وصف او از بیدل شیرازی |
سوختگان |
دیوان بیدل شیرازی |
آفتاب از ماه رویت در حجاب | رخ بپوشان تا برآید آفتاب | |
عارض است این یا که باشد برگ گل | وین عرق بر عارض او یا گلاب | |
کاش می آلود از خون دلم | از حنا آنرا که انگشتان خضاب | |
غنچه باشد یا دهان یا درج در | لب بود یا شهد یا لعل مذاب | |
گر چنین روئی به دوزخ آورند | عذب گردد اهل دوزخ را عذاب | |
صد قیامت قامتت بر پا کند | گر خرامی این چنین روز حساب | |
صبرم از دل رفت و خواب از دیدگان | تا بدیدم آن دو چشم نیم خواب | |
تو و روئی نور افشان همچو مهر | ما و چشمی اشک باران چون سحاب | |
می نیارم دیده بر رویت گشاد | چون دلیل بارش آمد فتح باب | |
پای دل را تاب مویش سلسله | گردن جان را سر زلفش طناب | |
از نگاهی دل ربودم خود که گفت | ناید اندر چشم شاهینی ذباب | |
تا قیامت گر بگویم وصف او | کی کنم سطری بیان از صد کتاب | |
هر خرابی را عمارت میکنند | جز دلبیدل که میخواهد خراب |
***