دیوان بیدل شیرازی/نار نمرود

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
طرح فلک نار نمرود
از بیدل شیرازی
پیمان
دیوان بیدل شیرازی


پا منه در کوی دلبر تا نگوئی ترک سر بایدت گر وصل جانان از سر جان در گذر
دست از جان شوی وانگه وصل رویش میطلب پای از سر آر وانگه راه کویش می سپر
گر به بیعت می کشد گردن بکش مانند شمع ور به تیرت می زند از سینه پیش آور سپر
عشق اندر هر دلی کآید نماند غیر دوست شعله چون افتد نیستان جمله سوزد خشک و تر
عاشقان را در بر معشوق جز تسلیم نیست بوالهوس باشد که دارد جز رضا فکر دگر
با خبر شد تا دلم از سر عشق دلبران کافر عشقم اگر از خویشتن دارم خبر
دیده بگشادم چو بر رویت نظر بستم ز غیر زانکه منظورم توئی بر هر چه بگشایم نظر
این نه رخسار است و عارض لاله است و یاسمن این نه خط است و نه رو مشک است بر گلبرگ تر
نار نمرود است یا رخ یا گلستان خلیل یا که در خورشید تابان آیت شق القمر
با قد موزون تو خارند همه سر سروناز با لب میگون تو خامند همه لب نیشکر
خود پری یا حوری فردوس باشی یا ملک ور نه این حسن و لطافت نیست ممکن در بشر
راز بیدل می نگردد فاش همچون آفتاب آفتاب ماه رویت گر نگردد پرده در

***